استالین و تجدد بخش چهارم
مـتـرجـــم: ابراهیم شیری مـتـرجـــم: ابراهیم شیری

به قلم گنادی زیوگانوف، رهبر حزب کمونیست روسیه

 

ویراستار: حـسـن بـابـائی

 

سازندۀ ابر قدرت

مقدمۀ کوتاه  مترجم بر همین بخش

در میان ترکان قولی رایج است، بدین مضمون که: «هر کس که گذشته را به رگبار گلوله ببندد، آینده او را به زیر آتشبار توپخانه اش خواهد گرفت». طبیعتا، این گفته، حاصل و چکیدۀ تجارب غنی و مشاهدات گذشتگان است که از بوتۀ آزمایش در آمده است. این معنی را امروز در تمام ابعاد آن که هنوز بیست سال تمام از تخریب سوسیالیسم نگذشته است، بعینه شاهدیم. شاهدیم که چگونه دنیا بدست دیوانگان سیاسی و مبتلایان به جنون مردم آزاری (سادیسم) اداره می شود. شاید، این مدعا، به مزاق بسیاریها چندان خوش نیاید اما، چه می توان کرد که حقیقت، بسیار تلخ است و درک دیالکتیک تاریخ، بغایت مشکل.

بحران اقتصادی، بالابردن سن بازنشستگی یعنی، تصاحب اندوخته های مردم برای دوران پیری، کاهش دستمزدها و حقوق بازنشستگی، اعمال محدودیتهای شدید بر تأمینات و خدمات اجتماعی، تشدید فقر، بیکاری، خانه بدوشی، گرسنگی و دیگر مصایب و مفاسد اجتماعی در جهان و غیره، همان آتش توپخانه آینده است که امروز، بر سر بشریت می بارد.

دولتهای سرمایه داری غرب، اگر همه دستاورهای مردم کشورهای بلوک شرق را به یک باره و در عرض دو- سه سال از چنگشان در آورده، در تمام اروپای شرقی و جمهوریهای منشعب از اتحاد شوروی، کلیه صنایع و موسسات تولیدی (منهای صنایع مرتبط با تولید مواد خام) را از بین برده، مردم را به گرسنگی، فقر مفرط ، بیکاری عمومی، خانه بدوشی کشانده، تمام کشورها را به بازار مکاره تبدیل کردند، هم اینک در کشورهای خود، مردم را بتدریج از دستاوردهای ارزشمند بشری محروم می کنند.

اگر در گذشته نچندان دور، اشغالگران و استعمارگران در بخشی از خاک کشورها پایگاه نظامی بر پا می کردند، امروز، در نبود بلوک سوسیالیستی، تمامی خاک یک کشور را به بهانه وتهی وساختگی به پایگاه نظامیان متجاوز ناتو و آمریکا تبدیل می کنند، کشورها را قطعه- قطعه نموده و مردم آن را بطور سیستماتیک کشتار می کنند. سرنوشت شوم کشورها و مردم فاجعه زده افغاستان و عراق، پیش از آنها، رومانی، لهستان، چک و سلواکی، یوگسلاوی و بسیاری دیگر، شاهد زندۀ این جنایت امپریالیسم جهانی در برابر چشم بشریت است 

نظام ظالمانۀ سرمایه داری تمام فجایعی را که بر بشریت جهان، بخصوص به مردم کشورهای سوسیالیستی پیشین تحمیل کرده است، چنان با رنگ استالین کشی و سوسیالیسم ستیزی و در مجموع با کمونیسم ستیزی می آراید که گوئی تمام فجایع بشری حاصل برقراری عدالت اجتماعی در یک دورۀ تاریخی محدود و در بخش محدودی از جهان بوده است.

آنهمه جنایتی که عاملان و مأموران نظام غاصبانه سرمایه داری برعلیه بشریت مرتکب شده و می شوند، هیچ جای تعجب و تحیر ندارد. چرا که این همه، از ماهیت و خصلت طبقاتی غیرانسانی این نظام نشأت می گیرد. اما، جای تعجب و تأثر است که، بسیاری از انسانها که اغلب از اهداف و آرمانهای خبیث نیز بدورند، چنان در دام مبلغان و متفکران سرمایه داری گرفتار آمده اند که هر انسان عاقلی هر لحظه می گوید: « دشمن نکرد آنچه تو کردی به دوستی!». این دسته از آنسانها چنان در تبلیغ و ترویج دمکراسی و حقوق بشر امپریالیستی زیاده روی می کنند که انگار، سرمایه داری، بویژه کشورهای غربی و آمریکا مقصر اوضاع فلاکتبار بشر جهان، گرسنگی بیش از یک میلیارد انسان نبوده و نیستند. آنها نمی توانند توضیح بدهند که «دمکراسی و حقوق بشر سرمایه داری» چگونه می تواند از برابر حقوقی یک میلیادر(دزد بین الملی) با یک کارتنخواب (خانه بدوش) صحبت کند. این دسته از انسانها را شاید بتوان بدبخت ترین انسانها شمرد چرا که، نه این وری اند و نه آن وری! آنها بخاطر محرومیت از نعمت ایده پاک، تفکر و موضع روشن، تمام جعلیات ارتجاع و سرمایه داری را بنام «نو»، «نواندیشی»، «مدرن» وغیره که اسلاف سوسیال دمکراتشان یک قرن پیش ادعا می کردند، بی محابا تکرار نموده، ضمن اینکه خود را فریب می دهند، تخم آشفته فکری و کج اندیشی را در میان مردم بی خبر و ناآگاه برعلم نجات بشری می پراکنند.

امید می رود در آینده ای نچندان دور، بشریت راه نجات خود را خواهد یافت. مطالعه کتاب حاضر، در یافتن این راه بی شک، مؤثر خواهد بود

 

*****

استالین پیش از همه، بعنوان یک سیاستمدار دولتی با اراده، استوار و ثابت قدم، معمار و سازندۀ کشور عظیم و قدرتمند، در حافظۀ خلق مانده است. امروز، در شرایط مصائب ژئوپلیتیک پس از تجزیۀ اتحاد شوروی و تخریب وحدت اجتماعی، تجربۀ برپائی ابرقدرت دورۀ استالینی را بخصوص باید بطور صحیح درک کرد و صادقانه ارزیابی نمود. زیرا، درست در آن زمان، خلق ما امنیت ملی خود را بدرجۀ بی سابقه ای تأمین کرد، در جنگ کبیر و وحشتناک پیروز شد، میهن خویش را به ابر قدرتی تبدیل کرد، که تأثیر آن در اقصاء نقاط عالم احساس می شد.

ماهیت تحولات استالینی در آزادی روسیه، استقلال اقتصادی کامل آن در میان حلقۀ محاصرۀ کشورهای سرمایه داری دشمن در جهان خلاصه می شود.

استالین در سخنرانی خود در کنگرۀ چهاردهم حزب کمونیست سراسری اتحاد شوروی در سال ۱۹۲۵، هدف اصلی سیاست اقتصادی حزب را به ترتیب زیر تنظیم کرد: ما بر این عقیده هستیم که، «باید تمام نیروی خود را در جهت تأمین استقلال و آزادی اقتصادی کشورمان بر مبنای بازار داخلی، متمرکز نمائیم».

استالین گفت: «کسانی که با خط اصلی حزب مقابله می کنند، بر این تصورند که، کشور ما باید مدتهای مدیدی بعنوان یک کشور کشاورزی باقی بماند، باید محصولات کشاورزی صادر نموده، تجهیزات وارد کند... این خط ما را بدانجا می برد که، کشور ما هیچ وقت، یا تقریبا هیچ زمان، نتواند به یک کشور صنعتی تبدیل شود... ما باید اقتصاد خود را چنان سازماندهی کنیم که، میهن ما به زائدۀ سرمایه داری جهانی تبدیل نشود، با سیستم عمومی رشد سرمایه داری پیوند نخورد، برای اینکه اقتصاد ما نه مثل مؤسسات سرمایه داری جهانی، بلکه، بعنوان یک واحد اقتصادی مستقل، بصورت عمده باتکاء بازار داخلی، با تکیه بر صنایع و اقتصاد روستائی کشور ما توسعه یابد».

وقتی که این سخنان استالین را می خوانی، ناخواسته فکر می کنی که، آیا این سخنان، خیلی پیش از ما، در سال ۱۹۲۵ براستی بر زبان استالین جاری شده یا در بارۀ گویندۀ آن اشتباهی رخ داده است! زیرا سخنان و هشدارهای استالین در بارۀ این که، اگر روسیه به امکانات داخلی خود تکیه نکند به چه تبدیل خواهد شد، امروز نیز عینیت دارد. پیامدهای این هشدارها می تواند موجب آن شود که بدانیم چه کسی به هیچ وجه نمی خواهد و یا نمی تواند قبول کند چنانچه اگر: «کارها بدین منوال ادامه یابد، کشور ما در آیندۀ نه چندان دور، باید در انتظار گرفتار شدن به سرنوشت ناگوار ”مؤسسات جنبی“ کشورهای پیشرفتۀ سرمایه داری بماند».

کارهای عظیمی که برای دگرگون ساختن کشور در اواسط سالهای بیست آغاز شد، همۀ آنهائی را که به امکان پیروزی سوسیالیسم بدون حمایت توده های انقلابی کشورهای غربی در آن باور نداشتند، به مقاومت واداشت.

در کنگرۀ چهاردهم حزب، هنگامی که استالین این خط و مشی مخالفان را بشدت مورد انتقاد قرار داد، کامنیوف برنامۀ مخالفان آن را چنین بیان کرد: «باید رهبری حزب را تغییر داد و استالین را از مقام دبیر کلی آن کنار گذاشت».

این نقشه عملی نشد. کنگره از استالین پشتیبانی کرد و اقدام ظاهرالصلاح زینویوف و کامنیوف برای تحریم تصمیم کنگره در لنینگراد و سر در گم کردن کمونیستهای محلی در ماه ژانویۀ سال ۱۹۲٦ بی نتیجه پایان یافت. زیرا، سازمان حزبی لنینگراد زیر رهبری سرگئی میرونویچ کیروف، همفکر صادق استالین، فعالیت می کرد.

مبارزه برای انتخاب راه رشد روسیه تا حدی اوج گرفت که، در تابستان سال ۱۹۲٦ در جنگلهای اطراف مسکو جلسۀ عمومی مخالفان برگزار گردید که در آن لاشویچ(Lashevich)، معاون صدر شورای انقلابی نظامی اتحاد شوروی، برای مبارزه با کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) فراخوان داد.

تبدیل کشور کشاورزی به یک کشور قدرتمند صنعتی، سنگ بنای سیاست اقتصادی استالین بود. او، ماهیت این هدف را بطور مختصر و روشن بدین ترتیب بیان کرد: «صنعتی کردن را باید پیش از همه بمعنی توسعۀ صنایع سنگین و بخصوص، بمثابه توسعۀ ماشین سازی در داخل، بطور کلی، بمفهوم رشتۀ قوت صنعت، درک کرد. بدون تحقق این امر، نمی توان از تأمین استقلال اقتصادی کشور صحبت به میان آورد».

 گذاشتن کشور به روی ریل صنعتی نیز از همه سو یکسان پذیرفته نشد و همۀ طرفها نتوانستند نقش تعیین کنندۀ این پروسۀ سنگین صنعتی را درک کنند. زیرا کشور هنوز تکه- تکه و نیمه گرسنه مانده بود. استالین در بحث و گفتگوی مشهور به «جبهۀ نان» (ماه مه سال ۱۹۲۸) در پاسخ این سؤال که: «ممکن است، با رعایت ”احتیاط“ کامل، توسعۀ صنایع سنگین را بمنظور گسترش صنایع سبک که اساسا در بازار دهقانی، یعنی، درمبانی صنایع ما مؤثر است، متوقف  ساخت؟ گفت: به هیچ وجه! زیرا این، بمعنی خودکشی و پوکیدن همه صنایع ما، از جمله، صنایع سبک نیز هست. این عمل می تواند بمعنی ترک شعار صنعتی کردن کشور ما، تبدیل میهن به زائدۀ سیستم اقتصادی سرمایه داری جهانی شمرده شود».

آنچه که استالین با اتکاء بر آن چشم انداز اصلی حرکت کشور به سوی آینده را تعیین کرد، عبارت بود از اطمینان به این که، فقط بدین طریق می توان بر قرنها عقب ماندگی غلبه کرد. یادآوری کنیم که، برنامه های استالین دقیقا در نقطه مقابل مواضع آنهائی قرار داشت که اگر به زبان امروزی بگوئیم، «همگرائی با اقتصاد جهانی» را تنها راه ممکن برای پیشرفت کشور تصور می کردند.

استالین می توانست انبوه مشکلات موجود در برابر صنایع و اقتصاد کشاورزی کشور را تشخیص دهد. برای اینکه، او در عرصۀ اقتصادی، قطعا یک مارکسیست معتقد بود. بدین جهت، کاملا قابل درک است که، مالکیت عمومی بر ابزار تولید، اقتصاد برنامه ریزی شده و تعاونی کردن اقتصاد روستائی، شالودۀ مکانیزم اقتصاد ملی اتحاد شوروی را تشکیل می دادند. در عین حال، دلایل کافی برای گفتن در بارۀ این ویژگی مدل استالینی اقتصاد هم وجود دارد. اصالت و ویژگی کاملا روسی این مدل، در اتکاء به نیروی خود و تلاش برای سازماندهی اقتصاد خودکفا خلاصه می شود. طبیعی بودن و سازمان یافتگی این شیوۀ خودویژه، قابلیت آن نسبت به دیگر بدیلهای موجود، به حرکت در سمت افزایش مستمر آهنگ رشد اقتصادی کشور تأثیر گذاشت، هم امنیت اقتصادی و هم امنیت نظامی مطمئن روسیه را تأمین کرد و توانائی آن را برای پیشبرد سیاست مستقل در صحنۀ بین المللی، حتی در شرایط تجرید کامل از سرمایه داری را نشان داد.

ثروتهای طبیعی هنگفت روسیه، پشتیبان خودکفائی اقتصادی بودند. با این همه، ذخایر قدرتمند انسانی، یعنی، خلق با استعداد و زحمتکش، همچنان عامل اصلی بود، که توانست همۀ ثروتهای کشور را در جهت تحکیم قدرت آن بکار گیرد. و آن نیز، یگانه شرط لازم را برای ایستادگی کشور در مقابل تمدن خشن غرب که، شکوفائی آن حاصل انحصاری کردن زیرکانۀ جریان مالی و تجاری بر مبنای «بازار آزاد» و بر پایۀ استثمار دیگر خلقهاست، فراهم ساخت.

اتکاء به ذخایر خود را استالین نه تنها بعنوان یک شعار، حتی، بمثابه یک راهنمای عمل برای انجام کارهای کوچک روزمره که، برغم مقیاس عظیم دگرگون سازی، همه روزه پیش می آمد، می شمرد. وی چگونگی مبارزه با چپاول مالکیت دولتی، یا حیف و میل دارائیهای دولتی را در رأس همۀ مسائل قرار می داد. او بعنوان مثال می گفت: «زمانیکه جاسوس یا خائنی را دستگیر می کنند، خشم جامعه حد و مرز نمی شناسد، خواستار تیرباران می شود. اما، وقتی که یک دزد اموال دولتی در مقابل چشمان همه، دستگیر می شود، جامعه اطراف خود را به تمسخر و دست کشیدن به شانه اش محدود می کند. در عین حال روشن است که، سارق اموال مردم و خالی کنندۀ زیر پای منافع اقتصاد ملی، اگر از همان جاسوس و خائن به میهن بالاتر نباشد، پائین تر هم نیست... از چنین سارقانی در کشور ما صدها و هزاران نفر وجود دارند. همۀ آنها را نمی توان با کمک ادارۀ سیاسی دولت شناسائی کرد».

همانطور که روشن است، به هر حزب حاکم، انواع مختلف «همراهان» فرصت طلب و نان به نرخ روز خور می چسبند. حزب کمویست اتحاد شوروی(بلشویک)، حزب اقدامگر در راه سازندگی و تحولات عظیم نیز از این قاعده مستثنی نبود. چنین انسانهائی، کشور و دارائیهای دولتی را بمثابه «طعمۀ» قابل تقسیم خویش می پنداشتند.

در روزگار ما همان مردم با همان حرص و آز در شکل دیگری، در شکل «بازگشت به تمدن جهانی»، ظاهر شده­اند.  ماهیت آنها تفاوتی ندارد و آن، عبارت از بدست آوردن تکۀ بزرگتری از «نان قندی» عمومی و فروش آن به قیمت گرانتر به غرب می باشد. بلحاظ رشوه خواری و مقیاس چپاول دارائی های عمومی حاصل و اندوخته زحمات چندین نسل، روسیه از مدتها پیش به جایگاه نخست در میان کشورهای جهان دست یافته است. هر چیزی که در هر جای جهان خریدار داشته باشد، از کشور بیرون برده می شود. مثلا، تهیۀ چوب جنگلی برای صادرات، اتفاقا غیرقانونی، چنان از حد گذشته است که میزان آن دیگر با هیچ آماری قابل نشان دادن نیست. در چنین وضعیتی، کمتر کسی در بارۀ اینکه چه چیزی باقی می ماند و چه کسی فردا برای احیای روسیه اقدام خواهد کرد، فکر می کند. اما، فردا چه بلائی بر سر انبوه پولهایی خواهد آمد که، تحت نام «بنیاد نسلهای آینده» در بانکهای غربی با درصد ناچیزی انباشته شده وبه خدمت اقتصاد آمریکا و کشورهای غربی در آمده است، فقط می توان حدس زد. روشن است که، بی سر و صدا گم و گور خواهد شد. لازم به گفتن است که، غارت شهروندان کشورنیز در روسیه، اغلب بسیار علنی به اجرا در می آید. مثلا، در هیچ یک از کشورهای بزرگ تولید کنندۀ نفت جهان، بنزین مثل روسیه به قیمت گزاف فروخته نمی شود...

احیای مدل استالینی در بسیاری از ابعاد آن، از جمله اتکاء به ذخایر خود و تشکیل بازار داخلی که، بتواند کشور را در مقابل نوسات بین المللی با اطمینان حفظ نماید، قطعا جنبۀ مبرم برای روسیه امروزی دارد. اما در این صورت، البته باید ویژگی اصولی زمان حاضر را هم در نظر گرفت. از جمله، هیچ شکی نیست که، برای رشد مؤثر کشور، بموازات بازسازی هستۀ اجتماعی اقتصاد که، هم بر ثروتهای طبیعی، تولیدات کلیدی و هم بر همه جانبگی حقوق انحصاری دولت مبتنی باشد، شرط ضرور بشمار می رود. در این صورت، متوقف ساختن انحراف عظیم در سیستم اقتصادی موجود کنونی از راه فراهم ساختن شرایط همه جانبه برای توسعۀ بنگاههای کوچک و متوسط ، برداشتن موانع اداری عظیم از سر راه آنها و پرداخت وامهای طول المدت، الزامی خواهد بود.

همۀ این مجموعه با هم، ابزار ضرور برای ادامۀ حیات روسیه، پیش شرط الزامی برای حفظ آزادی ملی، استقلال دولتی و تمامیت ارضی آن  بشمار می رود. مسئلۀ اصلی فقط عبارت از این است که، آیا حاکمیت کنونی مدافع منافع الیگارشی روسیه، می خواهد و یا می تواند چنین خطی را پیگیری نماید و یا بجای حل مسائل گرهی، همچنان در جای خود قدم خواهد زد و بقول استالین؛ با «آب در هاون کوبیدن» مشغول خواهد شد.

استالین وظایف حزب و خلق را بطور واضح و مشخص تعیین کرد. وی گفت: «ما ۵۰ ــ۱۰۰ سال از کشورهای پیشرفته، عقب مانده ایم. ما باید این فاصله را در عرض ده سال طی کنیم. یا این کار را می کنیم یا ما را در هم خواهند شکست».

یا آن، یا این... واقعا راه دیگری «وجود ندارد». این بدیل دقیق، هم مردم شوروی را متقاعد ساخت و الهام بخشید، هم آنها را به سوی انجام شاهکارهای بزرگ سوق داد؛ هر کار روشنگرانۀ قوی بر آنها تأثیر گذاشت. بخصوص اینکه، در برابر خطر رو به افزایش تجاوز فاشیسم، وظایف تعیین شده از سوی استالین در واقعیت، با مسئلۀ بقاء ملی- دولتی اتحاد شوروی منطبق بود. به همین جهت، سالهای اولین برنامه پنج ساله، نه فقط با سازندگی در مقیاس عظیم، احداث سادۀ کارخانه ها و شهرهای جدید، نیروگاههای برق و راههای آهن همراه بود، بلکه، بیانگر شور و اشتیاق بی نمونه و بی نظیر در تاریخ، برای ساخت جامعۀ نوین سوسیالیستی و پذیرش اهداف تعیین شده بعنوان کار عمومی خود نیز محسوب می شد.

سرچشمۀ این شور و اشتیاق را هر کسی که کار جمعی آگاهانه بنام وظیفۀ عمومی  را منبع الهام نمی داند؛ هر کسی که، نمی تواند هیچ تصوری از آزادی کار و سرور انسانی حاصل از آن داشته باشد؛ هر کسی که حتی یک بار هم قدرت عظیم مردم متحد بی هراس از هر مانعی را، احساس نکرده باشد، هیچگاه درک نمی کند.

این منابع الهامبخش را قهرمانان برنامه های پنج ساله ــ آلکسی استاخانوف، کارگر معدن، پاشا آنگلینا، زن ــ ماشین کار، ماریا وینوگراداوا، نساج و هزاران انسان دیگر که، با توانائی خود به ندای انسانی پاسخ دادند، دریافتند. آنها، به انسانهای صاحب حرفه های قهرمانانه ؟ــ خلبانان و  قطب شناسان، به مدافعان میهن، نیرو و شهامت و به دانشمندان و نوآوران، جرأت و جسارت بخشیدند.

زمانیکه خلبان سرشناس، والری چکالوف در سال ۱۹۳۷ به همراه بایدوکوف و بلیاکوف، از مسکو تا ونکور را از بالای قطب شمال پرواز کرد، در پاسخ به سؤال آمریکائیها که چقدر ثروت داری، گفت: «یک صد و پنجاه میلیون نفر هموطنم برای من کار می کنند و من، برای آنها».

در این جواب، دلیل کلیدی شور و اشتیاق عمومی سالهای سی، زمانیکه مردم فقط با یک غذای ساده زندگی می کردند، زمانیکه هر انسانی خود را جزئی از کل واحد می شمرد و به مشارکت خود در کارهای بزرگ پی می برد، نهفته است. این شور و شوق، به آن شکلی که بدخواهان کشور ما در آرزوی دیدن آن بودند، «دولتی» نبود. مثلا، والنتینا گریزودوبووا که همراه با پ. آسیپنکو و م. راسکوف با پرواز از مسکو تا شرق دور رکورد پرواز را شکست، پس از گذشت ۵۰ سال، با اطمینان تأکید می کند: « این، ”چشم بندی“ نیست. رکورد پرواز و دستاورد است. این، نتیجۀ کار تعداد عظیم مردم و گواه انکشاف علمی ــ تکنیکی اتحاد شوروی است». اضافه کنیم که، به عقیدۀ نظامیان سرشناس آن زمان، این پیروزی خلبانان اتحاد شوروی میلیتاریستهای ژاپن را به فکر کردن به این مسئله که، آیا درگیر شدن با آنها ارزش دارد، واداشت.

دزرژینسکی می گفت: «من نمی توانم نصف و نیمه نفرت داشته باشم یا نصف و نیمه دوست بدارم. من نمی توانم فقط نصف جانم را فدا کنم». مردم شوروی آن وقتها با تمام وجود عشق می ورزیدند و ابراز انزجار می کردند، همۀ رویدادها را با آغوش باز می پذیرفتند. این کیفیت، در طول دهها سال، منش ویژه ، یعنی همان صفات ممیزۀ انسان طراز نوین شوروی را نشان می دهد. روسیه به سرزمین «روح و ایده آل» تبدیل شد. و این، تعریفی است که، د. هیبسون، یکی از کلان بانکداران انگلیس در مورد روسیه ارائه داد.

اهمیت بزرگ کار الهامبخش، در هم شکنندۀ تصورات در بارۀ محدودیت امکانات را، استالین بسیار ارزشمند می شمرد. همانطور که او ارزیابی می کرد: «کنش وری و ملایمت، اشتیاق  و ابتکار میلیونها کارگر و دهقان، توسعۀ نیروی عظیم انرژی همراه با کمکهای مهندسی- فنی و هم در سایۀ مسابقات و پیشقدمی در کارهای سوسیالیستی»، نیروی اصلی پیروزیهای تاریخی در جبهۀ کار بودند. نباید هیچ تردیدی بخود راه داد که، بدون وجود این شرایط ، ما نمی توانستیم حتی یک گام به پیش برداریم».

میزان جوابگوئی کادرهای حزبی به سطح نوینی ارتقاء داده شد. استالین در پلنوم نوامبر سال ۱۹۲۸ کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) گفت: «این حماقت است اگر خود را با این مسئله تسکین بدهیم که، عقب ماندگی کشورمان به ما مربوط نیست و از گذشته  به ما به ارث رسیده است، به همین خاطر ما نمی توانیم و نباید در قبال آن پاسخگو باشیم... خیر! حال که ما به حاکمیت رسیده ایم و مسئولیت دگرگون سازی کشور را بر پایۀ سوسیالیسم تقبل کرده ایم، ما مسئولیت داریم و باید جوابگوی هر چیزی، چه خوب و چه بد، باشیم».

پانزدهمین کنگرۀ حزب کمونیست اتحاد شوروی(بلشویک) را که در آن دستورالعملهای تنظیم شده برای اولین برنامۀ پنج ساله توسعه اقتصاد ملی تصویب گردید، می توان آغاز باز خوانی تغییرات عمیق در کشور شمرد. با در نظر گرفتن حلقۀ محاصرۀ سرمایه داری در اطراف، عرصه های زود توسعه یابنده را که، توان دفاعی و قوام اقتصادی کشور را در زمان جنگ تأمین می کردند، در رأس همۀ اهداف مندرج در دستورالعملها قرار دادند. ولیکن، بموازات اینها، اهمیت بزرگی به بهینه سازی آهنگ رشد داده می شد. از جمله، در تصمیمات کنگره گفته می شود: «در اینجا نباید بر مبنای حد اکثر آهنگ رشد در سالهای نزدیک آتی یا چند سال نتیجه گیری کرد، بلکه، باید بر پایۀ چنان تعادل عناصر اقتصد ملی که، بتواند سریع ترین آهنگ رشد طولانی مدت را تأمین نماید، حرکت کرد».

برنامه های اولین پنج ساله را مطبوعات بورژوائی آن سالها «هذیان گوئی» و «وهم و خیال» نامیدند. اما او، همچنانکه معلوم است، در مجموع  بطور قابل ملاحظه ای تحقق یافت.

اتفاقی نبود که، گزارش وسیع استالین به پلنوم مشترک کمیتۀ مرکزی و کمیسیون مرکزی نظارت حزب کمونیست اتحاد شوروی در ماه ژانویۀ سال ۱۹۲۳ در رابطه با نتایج اولین برنامۀ پنج ساله، از بخش مربوط به اهمیت بین المللی اجرای موفقیت آمیز برنامۀ پنج ساله آغاز شد. با درک اجتناب ناپذیری تصادم جدید با قدرتهای امپریالیستی، استالین دو باره در بارۀ بدیل طاقت فرسا یادآوری کرده و می گوید: «جنگ شقاوت است و آن بیرحمانه این سؤال را مطرح می سازد: یا هلاکت و یا تحرک بیشتر برای رسیدن به کشورهای پیشرفته».

نتایج پنج ساله موجب انشقاق اذهان اجتماعی در کشورهای سرمایه داری گردید. بعضی ها تاکید کردند که، برنامۀ پنج ساله با شکست کامل مواجه شده و بلشویکها در لبۀ پرتگاه قرار گرفته اند. دیگران، واقع بینانه تربه مسئله نگاه می کردند و، همانطور که استالین در این بارۀ آنها گفت، «برعکس، حداقل تأئید نمودند که بلشویکها انسانهای نامطلوبی هستند... کار آنها به سختی پیش می رود ولی آنها مجبورند به اهداف خود برسند». این فقط یک معنی دارد: و آن یعنی؛ روسیه را بحساب آوردند.

و علاوه بر آن، نظریات مخالفان روسیه و سوسیال- دمکراتهای غربی در بارۀ غیر ممکن بودن ساختن سوسیالیسم در یک کشور جداگانۀ تصرف شده، کاملا شکست خورد.

در سالهای برنامه های پنج ساله اول قدرت صنعتی اتحاد شوروی دو برابر افزایش یافت. در این زمینه، صنایع سنگین جایگاه نخست را بخود اختصاص داد. در کشور سالانه 600 مؤسسۀ تولیدی راه اندازی می شد که در زمان خود، بهترین کارخانه های مطابق با معیارهای (استانداردهای) جهانی شمرده می شدند.

پایان کار احداث نیروگاه حرارتی برق دنپر، احداث مجموعۀ نیروگاههای برق دیگر در مناطق مختلف روسیه و جمهوریهای متحدۀ شوروی نمونۀ قهرمانی مردم اتحاد شوروی بود. در سال ۱۹۳۱ بخش اصلی برنامۀ الکتروفیکاسیون کشور  اجرا شد که، توأم با راه اندازی قدرت انرژیتیکی جدید، امکان تأمین برق هزاران مؤسسۀ صنعتی جدید را فراهم ساخت. از میان آنها، کارخانه های تراکتور سازی استالینگراد و خارکوف، کارخانه های اتومبیل سازی مسکو و نیژنئی نوگوراد(کارخانۀ اتومبیل سازی گورکی)، کارخانۀ ماشین سازی اورال و ذوب آهن نوواتاگیل، ماگنیتکا، در وهلۀ اول متروی پایتخت را می توان نام برد.

یکی از ایده آلهای منعکس شدۀ استالین در برنامۀ پنج ساله ــ ساختن کشور پولادین، به واقعیت پیوست.

احداث شهر کامسامول ــ آمور، که همراه با آن کارخانۀ کشتی سازی و ذوب آهن «آموراستال»  نیز ساخته شد، بعنوان صفحۀ بزرگ دیگری به تاریخ سازندگی سوسیالیستی اضافه شد. ساختن «شهر- باغ» کوزنتسک، تحقق رویائی بود که، به سمبل همۀ سازندگیهای کبیر پنج ساله تبدیل شد. و آن خود، پرچم پیروزیهای واقعی بود، نه آن طوریکه بعضی از نویسندگان امروزی می خواهند بعنوان بخشی از افسانۀ سازندگی سوسیالیستی معرفی کنند (فکر ساختن ”شهر- باغ“ اولین بار در کتاب ”شهر باغهای آینده“، اثر ابنیزر هووارد، سوسیالیست- تخیلی انگلیس مطرح شد. کتاب در سال ۱۸۹۸ به چاپ رسید. مترجم).

مناطق اطراف پیشین نیز به مدار رشد صنعتی وارد شدند. در سال ۱۹۳۷ بیش از ۸۰ درصد کل محصولات صنعتی را صنایع جدید تولید می کردند. در آغاز برنامۀ پنج سالۀ سوم مؤسسات صنعتی به مرحلۀ سود دهی  رسیدند.

ذکر این نکته مشکل نیست که، مرکز سنگینی در ساختن صنایع سنگین میهن در منطقه ای از اورال تا شرق دور متمرکز شد. استالین نیز در ادامۀ راه تزارهای روس که، از زمان ایوان گروزنئی بطور خستگی ناپذیر برای افزایش تراکم جمعیت این منطقۀ دارای آب و هوای سخت و منحصر بفرد بلحاظ ثروتهای خود، تلاش می کردند، اهمیت استراتژیک ناحیۀ سیبری و شرق دور را برای کشور درک می کرد و با استفاده از سرمایه گذاریهای هنگفت دولتی و بکارگیری اهرمهای مدیریتی ــ فرماندهی، بخش آسیائی اتحاد شوروی را به زیر تسط در آورد. در نتیجه، سیل عظیم کارگران به این منطقه سرازیر شد. در سال ۱۹۳٦، والنتینا ختاگوراوا، دختر کامسامول، خطاب به دختران اتحاد شوروی فراخوان داد: «دختران به پیش ما در شرق دور بیائید!» تا پایان سال ۱۹۳۷، بیش از ۵۰ هزار نفر، طبیعتا، داوطلبانه و بدون هیچگونه اجباری، به فراخوان او جواب مثبت دادند.

میزان رشد اقتصادی منطقه نیز جالب توجه است. تولیدات صنعتی در اورال، سیبری و شرق دور در سال ۱۹٤۰، در مقایسه با سال ۱۹۱۳، یعنی بهترین سال روسیه تزاری بلحاظ اقتصادی تا قبل از جنگ، ۵/۱٤ برابر افزایش نشان می داد. 

در دورۀ استالین، سیبری به افتخار روسیه تبدیل شد.

در نتیجۀ سیاست صنعتی کردن استالینی، فرهنگ کار میلیونها انسان بطور بنیادی متحول شد. در اواسط اولین پنج ساله مشکل بیکاری ریشه کن گردید. قابل توجه اینکه، این وظیفه درست سالی تحقق یافت که، نظام سرمایه داری به ورطۀ عمیق ترین بحران درتاریخ خود، بحران اقتصادی سالهای ۱۹۳۳- ۱۹۲۹، که پیشرفته ترین کشورها را فراگرفت، در غلطیده بود. ضمنا، شمار بیکاران در این کشورها تقریبا یک چهارم همۀ شاغلین عرصۀ تولیدی را شامل می شد. بلی و در کشور ما در سالهای اجرای سیاست نوین اقتصادی، بیکاری سریعا رواج یافت و در سال ۱۹۲۸ از رقم ۷/۱ میلیون نفر گذشت.

از آغاز سالهای چهل، شاخص باسوادی مردم به رقم بیش از ۸۰ درصد افزایش یافت. صدها هزار انسان جوان، برخاسته از میان طبقۀ کارگر و دهقانان، از مرکز آموزش عالی و تکنیکومها فارغ التحصیل شدند. جامعۀ روشنفکری جدید شوروی به عرصه رسید.

مردم در پاسخ به پیام استالینی: «بخوانید، دندان به هم بفشارید، بدون ترس از اینکه، دشمنان، بیسوادی و عقب ماندگی ما را به استهزاء بگیرند»، به تحصیل مشغول شدند. اگر در سال تحصیلی ۱۹۲۹-۱۹۲۸ در مدارس ابتدائی و متوسطه ٦/۱۲ میلیون نفر به تحصیل اشتغال داشتند، این رقم در سال تحصیلی ۱۹۳۷- ۱۹۳٦ به ۸/۲۸ میلیون نفر رسید. سهم مدارس متوسطه از این تعداد دانش آموز، بین ۵/۲۹ تا ٦۲ درصد بود. تعداد مشغولان تحصیل در مراکز آموزش تخصصی  متوسطه از ۲٦۰ هزار نفر به ۷۷۰ هزار نفر و در مدارس عالی از ۱۷۷ هزار نفر به ۵٤۲ هزار نفر افزایش یافت.

ارتقاء میزان باسوادی عمومی در روستاها و سازماندهی نظام تحصیلی ملی برای تمام مراحل تحصیلی، بعنوان مهمترین پیش شرط  اجرای برنامه های عظیم ملی- اقتصادی شمرده می شد.

استالین موضوع را چنین مطرح کرد: «اینک ما به... متخصصان در بخش فلزات، نساجی، سوخت، شیمی، اقتصاد روستائی، حمل و نقل، حسابداری و غیره و غیره نیاز داریم. ما به گروههای کامل، صدها و هزاران کادر جدید محتاجیم که با قدرت به عرصه های مختلف دانش مسلط  باشند. بدون اینها، هیچ صحبتی از آهنگ سریع سازندگی سوسیالیستی در کشور ما، نمی تواند در میان باشد».

اهمیت بسیار بزرگی به دانش فنی زحمتکشان و آموزش در روند تولید داده می شد. شعار «کادرهای مسلط به دانش فنی، هر مشکلی را حل میکنند»، همآهنگی با نیازهای عینی اقتصادی طرح شد. در آغاز پنج سالۀ دوم، جنبش توده ای کارگری به سوی کسب حداقل دانش فنی روی آورد و در سال ۱۹۳۵ سیستم امتحان دولتی- فنی به اجرا در آمد. همۀ اینها تأثیر بسیار مثبتی بر افزایش بهره وری کار مولد و بهبودی کیفیت محصولات تولیدی گذاشت.

شرایط دسترسی هر کسی به ثروتهای فرهنگی فراهم شد، تئاترهای جدید تأسیس گردیدند، موزه ها و البته کتابخانه ها هم افتتاح شدند. شمار آنها که تا انقلاب ۵/۱۲ هزار واحد بود تا سال ۱۹۳۷، به ۷۰ هزار واحد افزایش یافت. رقم کتابها در کتابخانه های عمومی با احتساب افزایش تقریبا ٤۰ میلیون نسخه در دورۀ پنج ساله، در همان سال به ۱۲۷ میلیون نسخه رسید. اتحاد شوروی به کتابخوان ترین کشور جهان تبدیل شد.

امروز چه می توان گفت غیر از آنکه، هیچ چیزی را نمی توان با آثار بزرگ خلق شده در دورۀ استالین، بویژه، با آثار ادبی و سینمائی در یک ردیف قرار داد. از برکت تأثیر دائمی استالین به همۀ عرصه های هنری و فرهنگی، توجه خاصی به خلق سیمای قهرمانانۀ معاصران که، همۀ ویژگی های زمان را در خود جمع کرده، تجارب سازندگی سوسیالیستی و همچنین تمثال تاریخی پیشینیان شهیر ما را منعکس ساخته، میهن پرستی، شجاعت و دیگر کیفیتهای عالی انسانی را مجسم می نمود، مبذول گردید. متاسفانه، بسیاری از این عرصه ها اینک در اثر ارزیابیهای سطحی نا آشنایان با دنیای هنر، به ابتذال کشیده شده است.

صرفنظر از خرابکاریهای سنگین در دورۀ تعاونی کردن، دهقان روسی از نو زاده شده و سر پا ایستاد. تعاونیهای دهقانی تنها در سالهای دومین برنامۀ پنج ساله، بیش از ۵۰۰ هزار تراکتور، در حدود ۱۲٤ هزار دستگاه کمباین و بیش از ۱٤۰ هزار دستگاه کامیون دریافت کردند و در حدود پنج میلیون روستائی تخصص فنی فراگرفت. مردم روستائی وقت آزاد یعنی، امکان بیشتر برای آموختن، ارتقاء سطح فرهنگ خود و مشغول شدن به کارهای اجتماعی بدست آوردند. از اواسط سالهای سی، افزایش حقوقها به امری عادی تبدیل گردید و تمام نیازمندیهای مردم به مواد غذائی بطور کامل برآورده شد.

گذشت آن زمان که، دنیای غرب روسیۀ نیمه باسواد و ویران شده در اثر جنگهای داخلی را بمثابه شیء مضر از بین بردنی می دید. در حالیکه در سال ۱۹۲۹ ما تراکتور، هواپیما و تانک در حد لازم نداشتیم، اما اتحاد شوروی سال ۱۹٤۱ را با پیشرفته ترین تسلیحات استقبال کرد. در آستانۀ جنگ، ما دیگر بنیانهای بسیار قدرتمند مادی – فنی را در اختیار داشتیم که، بحدی پویا توسعه یافته بود که، در سالهای چهل اروپا را پشت سر گذاشتیم.

اما اصل مسئله این است که، نسل کاملی از شهروندان پرورش یافت که آمادۀ فداکاری و از خودگذشتگی در راه دفاع از شرف، آزادی و استقلال میهن و در راه تأمین پیروزی بر فاشیسم، سیاه ترین و خشن ترین نیرو در تاریخ جهان بود.

تصویب قانون اساسی اتحاد شوروی در سال ۱۹۳٦ و با جمع بندی نتایج این پروسۀ سازندگی، حقوق سوسیالیستی بی سابقه در تاریخ؛ حق کار، حق استراحت، حق تحصیلات عالی، حق تأمین مالی در دوران پیری را اعلام کرد. هیچ وقت و در هیچ کجا هیچ سندی در دفاع  از چنین حقوقی تصویب و اعلام نشده است.

*****

آهنگ سریع صنعتی کردن کشور موجب رشد روزافزون پرولتاریای صنعتی که، باید خواروبار مورد نیاز آن تأمین می شد. برای کشور، ورود به دورۀ واقعا جدید، داشتن ذخایر مطمئن نان ضروری بود. در اواخر سالهای بیست، استالین چهار شرط  ضروری را بطور مشخص معین کرد: ۱) ما از تجاوز نظامی تضمین نیستیم؛ ۲) ما در مقابل وخیم شدن بازار نان تضمین نیستیم؛ ۳) ما در مقابل کمبود گندم تضمین نیستیم؛ ٤) داشتن ذخیره صدور نان برای ما ضرورت مطلق دارد.

در پایان سالهای بیست برای استالین و همفکران او مشخص شد که، سیاست اقتصادی جدید در تقابل با نیازهای کشور قرار گرفته است. رویگردانی رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی از سیاست اقتصادی جدید(NEP) و ترد آن، با استقبال اکثریت اعضای حزب و طبقۀ کارگر مواجه شد. زیرا، بحران ناشی از سیاست اقتصادی جدید که، به مشکلات بزرگ خواروبار در سالهای ۱۹۲۸- ۱۹۲۷ منجر گردید، در مقابل چشم شان بود. میزان غله در کشور در مقایسه با میزان دورۀ آغاز جنگ، تا دو برابر و صدور آن، تا ۲۰ برابر کاهش یافت. پس از همۀ تجاربی که، روسیه در سالهای جنگ اول جهانی، پس از انقلاب و جنگهای داخلی اندوخته بود، مردم به سوی اقتصاد طبیعی روی آوردند و فقط در حد تأمین نیاز خود، نان تولید می کردند.

هرچه بیشتر روشن شد که، با کمک نیروی فردی و سطح بیش از حد پائین تجهیزات فنی کشاورزی و همچنین موقعیت نامساعد و مخاطره آمیز مناطق کشاورزی، نمی توان نان کشور را تأمین کرد. اوضاع زمانی وخیم تر شد که، در نتیجۀ انقلاب اکتبر، گذار از اقتصاد بزرگ مالکی و بزرگ کولاکی که بیشترین سهم را در تأمین غله کشورداشتند، به اقتصاد کوچک و متوسط دهقانی، تبدیل گردید. بجای ۱٦-۱۵ میلیون واحد کشاورزی انفرادی موجود در کشور تا جنگ جهانی اول، رقم آنها به ۲۵- ۲٤ میلیون واحد رسید.

در عین حال، حاصل بخشی در کالخوزها و سافخوزها بطور قابل ملاحظه ای بالاتر (در ابتدای تعاونی کردن ۳۰- ۱۵ درصد) از واحدهای کشورزی متوسط در کشور بود. صنعتی کردن تعاونی ها با آهنگ سریعی به اجرا گذاشته می شد. مثلا، اگر در سالهای ۱۹۲۸- ۱۹۲۷ کارخانه ها ۳/۱ هزار دستگاه تراکتور تولید می کردند، میزان تولید آنها در سالهای ۱۹۳۰- ۱۹۲۹ به بیش از ۹ هزار دستگاه افزایش یافت.

استالین حتی در سال ۱۹۱۳ گفت: «سرنوشت و ”آزادی“ ما با حل مسئلۀ زمین در روسیه مرتبط است». این مثال، مسئلۀ قدیمی روسیه بود که تصور تودۀ اصلی جمعیت کشور ــ دهقانان زحمتکش ــ از عدالت اجتماعی بر مبنای آن شکل گرفته بود. انقلاب اکتبر این مسئله را با اجرای شعار لنینی «زمین به دهقانان!» حل کرد و آنها را از زیر یوغ بندگی ملاکان آزاد ساخت.  گذار استالین به سیاست تعاونی کردن فراگیر بمعنی پیچ تندی بود در جهت تأمین نه تنها رشد جهشی تولیدات روستائی، حتی بمفهوم سازماندهی مناسبات اجتماعی کیفیتا نوین در روستا به حساب می آمد.

همانطور که می دانیم، نه شعار ترک نشدۀ «ثروتمند شوید!» که از سوی بوخارین به میان دهقانان برده شد و نه سیاست «تحلیل رفتن کولاکها در سوسیالیسم»، مشکل خواروبار را حل نکرد. همانطور هم، امروز «افسانۀ» تبدیل کالخوزها و سافخوزها به مؤسسات بزرگ خصوصی بدون آماده سازی پایه های آن، هیچ کمکی به روستا نکرد.

استالین ضمن ارزیابی از مواضع مشهور به «گرایش به راست» بوخارین و همفکران او در حزب، در پلنوم به چنین نتیجه گیری رسید که: «با توسعۀ کشاورزی صنعتی، می توان اقتصاد دهقانی را بازسازی کرد». «برنامۀ بوخارین» را استالین مقابله با برنامۀ انقلابی دگرگون سازی کشور که، تجدید تجهیز صنایع و مؤسسات کشاورزی را در نظر داشت، ارزیابی کرد. تعاونی کردن مؤسسات کشاورزی، درست بر این مبنا می بایست انجام می پذیرفت.

آیا علتی غیر از برتری کار جمعی و استفادۀ مشترک از تکنولوژی، علت اجتماعی دیگری هم برای تعاونی کردن وجود داشت؟ قطعا نه. این، در وهلۀ اول خواستۀ فقیرترین لایۀ دهقانان بود. این، پایبندی به سنت آبشین های باستانی روسی بود که، تا انقلاب، صرفنظر از اصلاحات استولیپینی منجر به انشقاق در میان جمعیت روستائی کشور، به حیات خود ادامه می دادند.

لنین با تأکید بر اینکه، «مسئلۀ اصلاح تولید خرده کالائی یکی از سخت ترین مشکلات سازندگی سوسیالیستی به شمار می رود»، گفت: «به کمک مؤسسات کوچک نمی توان نیازمندیها را بر طرف کرد»،.

تقریبا همۀ حوادث نیمۀ دوم سالهای بیست- سی، از جمله، تعاونی کردن را، مخالفان استالین، بعنوان یک قاعده، تنها با ارادۀ او توضیح می دادند. اما مقالۀ « سرگیجه گرفتن از پیروزی » او در تقبیح زیاده روی در جنبش کالخوزی را، آنها استثنائا بعنوان پوششی برای انحراف توجه جامعه از فشار برنامه ریزی شده برعلیه دهقانان ارزیابی می کردند. لیکن، مشکل بتوان تمام رویدادهای آن وقت را با چنین درکی توضیح داد.

کالخوزها و سافخوزها را استالین بخاطر انجام آزمایشات در روی اندام زندۀ روسیه تشکیل نداد. لازم بود از تمایلاتی که، در اقتصاد کشاورزی شکل گرفته و کشور را با خطر بازگشت به عقب تهدید می نمود، عبور کرد. علاوه بر آن، باید امنیت خواروبار بمثابه یکی از عوامل اصلی پیروزی بر فاشیسم، تأمین می شد.

قابلیت عرضۀ عالی محصولات کالخوزی- سافخوزی مبنای امنیت خوارو باری بود. تقریبا در طول چند ماه تا آغاز جنگ دوم جهانی استالین متذکر شد که، دقیقا این وضعیت «اهمیت بزرگی در تأمین کشور داشت. دقیقا راز این امر، که کشور ما توانست براحتی و بسرعت مشکل تأمین غلات، مسئلۀ تأمین شایستۀ کشور بزرگ با غلات را حل نماید، در این ویژگی کالخوزها و سافخوزها نهفته است».

همانطور که می دانیم، مسئله ای که برای روسیه اهمیت حیاتی داشت، برعکس تصور، نه بسیار «راحت»، ولی، حل شد.

و بالآخره، استالین اهمیت بسیار زیادی به جنبۀ اجتماعی قائل بود و همچون لنین، «کالخوزها را تنها وسیلۀ دهقانان برای غلبه بر نیازمندیها و تاریکیها» ارزیابی می کرد.

دقیقا روی همۀ اقدامات لازم برای تعاونی کردن فکر شده بود.

در جریان آن، مسئلۀ گسترش سازندگی کالخوزها و سافخوزها، بنگاههای استعمال جمعی متعاهدی (موسسات قراردادی، که فعالیت تعاونیها را همآهنگ می کردند. م.) و مراکز فنی- تراکتوری بعنوان وسیلۀ برقراری زنجیرۀ تولیدی بین صنایع و مؤسسات کشاورزی مطرح گردید. در چنین صورتی، بکار گیری اقدامات اضطراری موقتی، به پشتوانۀ حمایت اجتماعی تودۀ دهقانان میان حال و تهیدست جایز شمرده می شد و این، ابزار اصلی عبور از مقاومت بزرگ مالکی و پس گرفتن مازاد نان از آن بود. همچنین، پیش بردن کار، بدون وارد کردن نان و اندوختن ارز برای توسعۀ صنایع ضرورت داشت. ضمن اینکه، گذاشتن تدریجی مزارع کشاورزی انفرادی دهقانان میان حال و فقیر به روی ریل مؤسسات تعاونی عظیم هم، در نظر گرفته شده بود.

به هر حال برای دستیابی به همۀ اینها، برنامۀ استالینی، تقویت قابل توجه توسعۀ صنایع ذوب آهن، شیمیائی، ماشین سازی، کارخانه های تراکتور سازی و کارخانه های سازندۀ ماشینهای کشاورزی را پیش بینی می کرد. استالین بر این باور بود که، بدون این، حل مشکل غله ممکن نیست و با همین نتیجه گیری که دگرگونی کشاورزی ممکن نیست، گفت: «توسعۀ سریع صنایع ما، کلید دگرگونی کشاورزی به حساب می آید».

با تشکیل شبکۀ بنگاههای ماشینی- تراکتوری، در یک فاصله زمانی کوتاهی بالاترین میزان تمرکز، بیشترین استفادۀ مفید و نگهداری ماشینهای کشاورزی حاصل شد. در سال ۱۹۳۸ بیش از ۹۳ درصد امور کاشت و داشت و برداشت در اراضی کالخوزها با کمک تجهیزات بنگاههای ماشینی- تراکتوری انجام می شد. آنها به سازمانهای اصلی دولتی در روستاها تبدیل شدند، و از طریق آنها، هم ترقی تکنیکی حاصل شد و هم علوم اقتصاد روستائی تعمیق یافت. چون محاسبات بین مؤسسات و بنگاههای ماشینی- تراکتوری بطور طبیعی (مبادله ای) انجام می شد، بنگاهها نقش حلقۀ رابط بین روستا و شهر را ایفاء می کردند. بدین ترتیب، آنها محصولات غذائی و مواد خام کشاورزی را به شهر می رساندند و از شهر تکنولوژی و تجهیزات به روستا می بردند. بنگاههای ماشینی- تراکتوری نقش ویژه ای در زمان جنگ در تدارک حداکثر محصولات کشاورزی ایفاء کردند.

در سالهای پس از جنگ، با اشتباه شمردن نظر برخی اقتصاددانان در بارۀ  ضرورت فروش مراکز ماشینی- تراکتوری به کالخوزها، استالین در اثر خود با عنوان «مسائل اقتصادی سوسیالیسم در اتحاد شوروی» نشان داد که، «در این صورت کالخوزهائی که فقط بعد از شش- هشت سال تأدیه خواهند کرد، متضرر خواهند شد». زمان حقانیت او را ثابت کرد. با فروش مراکز ماشینی- تراکتوری به کالخوزها در دورۀ خروشچوف، بسیاری از آنها چنان زیانی متحمل شدند که، بعدها هم نتوانستند آن را جبران کنند.

ضمن بررسی در بارۀ انتخاب راه دگرگون سازی روستا در سالهای رهبری استالین، در این مورد که، تعاونی کردن را به کشاورزی اهداء کرد، شنیدن نظر اقتصاددانان بزرگ غرب که «نوسازان» ما بسیار علاقمندانه به آنها استناد می کنند، بسیار جالب توجه است».

بلی، و. و. لئونتیوف(V. V. Leontyev)، پرفسور دانشگاه هاروارد، برندۀ جایزۀ اقتصادی نوبل بر این باور است که، آهنگ بسیار بالای رشد اقتصادی، که در سالهای سی آغاز و در سالهای پنجاه و هفتاد هم ادامه یافت، بسیار حیرت انگیز بود. اگر چه بعدها، در سالهای هشتاد، دلیل اصلی افت آنها، «اعمال مدیریت بسیار ناکارآمد و ولنگارانه از سوی واحدهای مستقل تولیدی» بود (تأکید از من است. گ. ز.).

بدین ترتیب، لئونتیوف مشکل را نه در شیوه های سازماندهی تولید محصولات کشاورزی، بلکه، در مدیریت آنها می بیند. یعنی در آن که، هجوم آورندگان نادان به سوی قدرت در اواخر سالهای هشتاد – اوایل سالهای نود، با عقب راندن اداره کنندگان فوق متخصص و «مدیران سرخ» به هیچ وجه نمی توانستند جای خالی آنها را پر کنند. به عقیدۀ لئونتیوف، اقتصاد منحصر بفرد ساخته شده در بخشی از کرۀ زمین، در تمام مشخصه ها، شکل تعاونی سازماندهی تولید کشاورزی را از دست می دهد.

اقتصاددان دانشگاه هاروارد، برندۀ جایزۀ اقتصادی نوبل، ج. ک. هلبریت(Helbrite)، در سال ۱۹۹۰ چنین گفت: «زمانی که شکستن ساختار فئودالی روسیۀ تزاری از راه تقسیم اراضی گرفتن حاکمیت و توزیع درآمد ضروری بود، سوسیالیسم به موفقیتهای قابل توجهی دست یافت. زمانی که کشور صنعتی کردن عظیم ساختاری؛ احداث کارخانه های ذوب آهن، سیستم الکتروفیکاسیون، شبکۀ حمل و نقل، صنایع سوخت را آغاز کرد، آن وقت، بی تردید، سیستم برنامه ریزی، دستورالعملهای صادره از وزارتخانه یا ادارۀ برنامه ریزی دولتی، دو باره بسیار مؤثر واقع شدند. بالاخره، دقیقا بدین ترتیب هم ابرقدرت صنعتی ساخته شده است...

من کالخوزها و سافخوزهای اتحاد شوروی را مورد مطالعه قرار دادم و در اینجا دو مسئله زیر تعجب مرا برمی انگیخت: اولا- زندگی در آنجا از بسیاری جهات، راحت تر و ساده تر از زندگی یک صاحب کار خانوادگی سخت کوش در آمریکاست(تأکید از من است. گ. ز.). ثانیا- شمار بسیار زیاد کارکنان بوروکرات که، برای کالخوزها دستورالعمل صادر می کنند، برای من تعجب آور است».

همانطور که می بینیم، باز هم به ثمربخش بودن سیستم سوسیالیستی اقتصاد اعتراف می شود، اما کمبودهای آن علل ذهنی دارد و به عرصۀ مدیریت برمی گردد. آنچه که به مسئلۀ «کارکنان بسیار زیاد بوروکرات» مربوط می شود، تعداد کارکنان روسیۀ در حال احتضار «دمکرات» کنونی، نسبت به تعداد بوروکراتهای اتحاد شوروی، دو برابرافزایش یافته است.

توجه کنید که، یک متخصص بزرگ دارای شهرت جهانی هم تأئید می کند که، زندگی اعضای تعاونی های شوروی «راحت تر و ساده تر» از زندگی یک فرمر(Farmer) آمریکائی است. به هر حال، برای درک این  مدعا، به آن سوی اقیانوس رفتن لازم نیست. این برتری برای هرکسی روشن است. بالاتر از آن، مردم هم امکان کار کردن، هم استراحت و هم تحصیل بدست آوردند. بعدها در دورۀ حاکمیت شوروی حتی بمنظور ادامه تحصیل کارگران جوان روستا، امتیازاتی برای ورود بدون کنکور به مراکز عالی تحصیلی در نظر گرفته شد. چشم انداز زندگی دهقانان جوان بحد غیر قابل مقایسه ای فراختر گردید.

اضافه کنیم، پرفسور آ. زینویوف که  پیشتر ما در بارۀ چگونگی مناسبات وی با حاکمیت شوروی اشاره کردیم، نیز خاستگاه دهقانی داشت. او بخاطر می آورد که مادرش برغم تحمل همۀ سختی های دورۀ تعاونی کردن، با حس احترام از آن دوره و از اینکه تعاونی کردن چشم اندازی را در مقابل فرزندان او باز کرد که، پیشتر رؤیا بود وغیرقابل تصور. یکی از پسرانش به درجه پرفسوری رسید، دیگری، مدیر کارخانه بود، سومی، سرهنگ و سه فرزند دیگرش هم مهندس بودند. این، نمونۀ سرنوشت میلیونها خانوادۀ روس بود که از راه بی آینده و شیوۀ زندگی سخت در روستاهای پیشین آزاد شدند.

هر کسی که بلندتر از همه از «بردگی تاریخی» دهقان روس فریاد بر می آورد، بد نیست اگر به اطراف خود نگاه کرده و بیاندیشد که، امروز با تخریب مؤسسات ایجاد شده بوسیلۀ استالین در روستاها، چه بلائی بر سر دهقان آورده اند. اگر امروز دهقانی در روی زمین کار می کند، در اکثر موارد او، در شرایط وابستگی فئودالی به مالک آن و کارفرمای خود قرار دارد. آنچه که پیشتر بنام بازار کالخوزی نامیده می شد، امروز به زیر سلطۀ باندهای جنایتکار و مهاجران در آمده است، که قیمتها را دیکته می کنند و هر کسی را که مثل سابق نان تولید می کنند و دام پرورش می دهد، بحساب پولهای کلان بادآورده به زیر سلطۀ خود در می آورند. غالبا چنین وضعیت دهقانان، یگانه وسیلۀ ممکن برای ادامۀ موجودیت بحساب می آید. در حال حاضر در شهر هم برای دهقان معاصر کاری وجود ندارد. بیرون رفتن از این دایرۀ جهنمی تقریبا ممکن نیست. بطوریکه فرزند دهقان عملا از امکان کسب تحصیل برای «وارد شدن به جمع مردم» محروم شده است. 

متاسفانه، تعاونی کردنها بدون خطا پیش نرفت. در همین رابطه، به پاسخ استالین به نامه های میخائیل شولوخوف (ماه مه سال ۱۹۳۳) مراجعه می کنیم، که نویسندۀ بزرگ طی این نامه ها، توجه خود را به اجرای آن در جریان تدارکات نان در نواحی وشنسکی(Veshenski) و دن علیا(Don) معطوف داشته است:

«رفیق عزیز شولوخوف!

همانطور که می دانید، کمکهای منظور در نامه هایتان ارائه شده است...

اما مسئله به اینجا ختم نمی شود، رفیق شولوخوف. مسئله بر سر آن است که، نامه های شما چند ذهنیت یک جانبه را تصویر می کند. در این باره می خواهم چند کلمه به شما بنویسم.

از شما بخاطر نامه هایتان سپاسگزارم، بخاطر اینکه آنها، ضعفهای کارهای حزبی- دولتی ما را نشان می دهند و نشان می دهند که چگونه برخی از مسئولان ما بجای مهار کردن دشمن، ناخواسته دوستان را می زنند و به جنون مردم آزاری دچار شده­اند. اما، این به معنی آن نیست که من در تمام موارد با شما موافقم. شما یک طرف فضیه را می بینید، بد هم نمی بینید. ولی این فقط یک سوی مسئله است. برای دچار اشتباه نشدن سیاست (نامه های شما داستان سرائی نیست، بلکه کاملا سیاسی است)، باید مشاهده کرد، باید طرف دیگر را نیز دید. و طرف دیگر عبارت از این است که، برزگران محترم ناحیۀ شما (و نه تنها ناحیۀ شما) به سبک ”ایتالیائی“ (کارشکنانه!) عمل کرده­اند و چیزی نمانده بود که کارگران و ارتش سرخ را بی نان بگذارند. این واقعیت است که، کارشکنی در خفا و بدون دردسر(بی خون) انجام گرفت. این واقعیت که غله کاران محترم، به جنگ «ساکت»، جنگ فرسایشی، با حاکمیت شوروی وارد شدند، اصل مسئله را تغییر نمی دهد. رفیق عزیز شولوخوف...

البته، این وضعیت به هیچ وجه نمی تواند آن آبروریزیهای روی داده از سوی مسئولان ما را، که شما هم تأئید می کنید، توجیه نماید و مقصران این بی آبروئیها باید به جزای اعمال خود برسند. اما، در هر صورت، مثل روز روشن است که، کشاورزان محترم بر خلاف آنچه که از دور دیده می شوند، چندان هم انسانهای بی آزاری نیستند.

برایتان بهترینها را آرزو نموده، دستتان را می فشارم.

یوسف استالین شما».

افراطگریها در روستاها سنگین بود ولی، اصلاح شدند. قرار ۱٤ مارس سال ۱۹۳۰ کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) «در بارۀ مبارزه با انحرافات از خط حزب در جنبش کالخوزی»، سازمانهای حزبی را به پایان دادن کاربرد متدهای اجبار در تعاونی کردن و همزمان با آن به انجام کارهای اقناعی برای جلب داوطلبانۀ دهقانان به کالخوزها و تقویت کالخوزهای موجود ملزم ساخت. کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک)، از آنها خواست تا لیست مالکان خلع و محروم شده از حق انتخاب را تنظیم نموده و اشتباهات روی داده در این زمینه را فورا اصلاح نمایند. بستن بازارها را ممنوع کرده و بر بازگشائی سریع بازارها تأکید نمود و به دهقانان، از جمله به اعضای کالخوزها  توصیه کرد که از فروش محصولات خود در بازارها خجالت نکشند. کمیتۀ مرکزی از سازمانهای حزبی خواست تا کسانی را که نمی توانند و یا نمی خواهند با انحراف در خط حزبی قاطعانه مبارزه کنند، از پستهای خود عزل نموده و بجای آنها مسئولان دیگری را تعیین کنند.

نمی توان چنین منابع تاریخی زمان، از جمله مفهوم مقالۀ « سرگیجه گرفتن از پیروزی» استالین، مندرج در شمارۀ ۲ ماه مارس سال  ۱۹۳۰ روزنامۀ «پراودا» در آستانۀ صدور قرار فوق الذکر کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) را تحریف کرد یا مسکوت گذاشت. در این مقاله استالین تأکید می کند که، اصول حزب بر مبنای داوطلبی در جنبش تعاونی و بر پایۀ توجه به تنوع شرایط در مناطق مختلف اتحاد شوروی مبتنی است. در این مقاله، کسانی متهم می شوند که، حد احساس و قابلیت درک واقعیت را از دست داده، کسانی که با مشقهای غفلت کارانه در واحدهای «اشتراکی شده» مشغول بوده، بطور جدی زیاده روی نموده و سعی می کنند کار آماده سازی برای تشکیل کالخوزها را با فرامین کارمندی و قطعنامه های کاغذی عوض کنند. اشتباهات و کج روی «چپهای» افراطی، همانطور که در مقاله گفته می شود، عامل اصلی توقف جنبش تعاونی کردن بشمار می رود.

استالین سؤالی را مطرح می کند: «این کار یعنی چه ــ سیاست رهبری کالخوز است یا سیاست تخریب و بی اعتبار کردن آن؟».

اشاره کنیم که، تحریف فکر تعاونی کردن در روستاها، اتخاذ تدابیر خشن برای لغو بزرگ مالکی بعنوان یک طبقه واقعا هم در یکسری استانها و نواحی به مقاومت جمعی منجر شد که، در همان مناطق، موجودیت حاکمیت هنوز تحکیم نیافتۀ شوروی را مورد تهدید قرار می داد. در عین حال این مقاومت در مجموع، آنطور که اغلب سعی می کنند نشان دهند، همگانی نبود، بلکه، افراطی گریهای روی داده، علت اصلی آن بود. در حالتی غیر از این، حزب بلشویکی مشکل می توانست حاکمیت خود را حفظ کند. در غیر این صورت، دهقانان که اساس ارتش سرخ را تشکیل می دادند، در سال ۱۹٤۱، برای نجات دولت بزرگ سوسیالیستی سینۀ خود را آماج گلوله ها نمی ساختند. بخاطر همین هم امروز نمی گویند که، مردم در سالهای جنگ کبیر میهنی، نه فقط  از وطن، بلکه، از کشور شورائی خویش دفاع می کردند.

در مقالۀ «پاسخ به رفقای کالخوزی» که یک ماه بعد منتشر شد، استالین ریشه های  اشتباهات در مسائل دهقانی را که، عبارت از برخورد نادرست به دهقانان میان حال بود، آشکار کرد. اصل اساسی جنبش تعاونی کردن که «اتحاد طبقۀ کارگر و تهیدستان با دهقانان خرده پا برعلیه سرمایه داری بطور کلی، برعلیه زمینداران بویژه...مبنای آن را تشکیل می داد، بدست فراموشی سپرده شده بود. فراموش کردند، که خشونت، هر قدر که در مبارزه با دشمن طبقاتی ما ضروری و لازم است، در رابطه با دهقانان خرده پا، که متحدان ما هستند، بیشتر از آن غیر قابل قبول و هلاکتبار است».

استالین سه اشتباه اساسی در جنبش تعاونی کردن را برشمرد:

۱) تخلف از اصل لنینی داوطلبی در تشکیل کالخوزها؛

۲) تخلف از اصل توجه به تنوع شرایط در مناطق مختلف اتحاد شوروی؛

۳) تخلف ازشیوه­های متناسب با تشکیل کالخوزها و کاربرد اشکال ناقص کار.

استالین از سازمانهای حزبی می خواهد، راههای تشخیص شیوه­های کار و محتوا آن را فرابگیرند. مثلا، او در سخنرانی خود در پلنوم مشترک کمیتۀ مرکزی و کمیتۀ بازرسی مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) در ماه ژانویۀ سال ۱۹۳۳ بویژه تأکید کرد که، کالخوزها فقط شکل سازمانهای دهقانی به حساب می آیند. استالین گفت: «بسیاری از رفقای ما، در مورد کالخوزها بمثابه شکل نوین مؤسسات اقتصادی، اغراق کردند، غلو کردند و آنها را به شمایل مقدس تبدیل کردند. آنها، از اینکه، مادام که کالخوزها بمثابه شکل سوسیالیستی کشاورزی شناخته می شوند، نتیحۀ نادرست گرفته، تصور کردند که به این ترتیب، همۀ مراحل کار، از جمله، پیشبرد درست کار در تشکیل کالخوزها، برنامه ریزی صحیح کشاورزی اشتراکی و تبدیل کالخوزها به نمونۀ مؤسسات سوسیالیستی نیز تضمین شده است». و بالاخره، به این مسئلۀ عمده که: «همه چیز بدان بستگی دارد که، کدام محتوا با این شکل ادغام خواهد شد»، توجه نکردند.

در این باره که، استالین مقیاس تحولات عظیم در روستا را درک می کرد، پس از گذشت سالهای زیادی، همانطور که پیشتر نمونه آوردیم، متخصصان غربی هم گفته اند. اما همین موضوع را «متخصصان» اداره نشین سالهای آخر دهۀ هشتاد، که بمنظور تصاحب همه چیز، تعاونیهای کشاورزی را تخریب و شکل فرمری را نابخردانه تحمیل کردند، حتی نمی خواستند بشنوند.

مخالفان امروزی استالین، با مسکوت گذاشتن و یا بدون درک ماهیت تحولات در روستاها، بیشتر در بارۀ زیانهای تعاونی کردنها صحبت کرده، سعی می کنند مثلا، قحطی سالهای ۱۹۳۲- ۱۹۳۳ را به پای تعاونی ها بنویسند.

ما از فکر توجیه نقش هیچ کس در رنج و عذاب مردم، بسیار فاصله داریم. اما بخاطر حقایق تاریخی لازم می دانیم بگوئیم که، تعاونی کردن موجب قحطی آن سالها نگردید. خسارات اجتناب ناپذیر پروسۀ سخت که، روستاها اتفاق افتاد،فقط سهم معمولی روسیه از گرسنگی را در سالهای خشکسالی تقویت کرد.

نمی دانم چرا فراموش می کنیم که، ما در منطقۀ مخاطره آمیز برای کشاورزی زندگی می کنیم. اگر دورۀ اشتغال به کارهای کشاورزی در روسیه، سالانه ۱۳۰- ۱۲۵ روز کاری را شامل می شود، این تعداد روز، در اروپا دو برابر بیشتر است. این را هم در نظر داشته باشیم که، شرایط آب و هوائی ــ اقلیمی در کشورهای اروپائی و ایالات متحدۀ آمریکا بطور غیر قابل مقایسه ای، مناسبتر است.

در طول قرنهای متمادی، و نه بعد از انقلاب اکتبر، بقاء و قدرت روسیه، استثنائا در سایۀ زحمتهای سنگین و محرومیتهای فراوان همۀ نسلها تأمین شده است. زیرا، آنها مجبور بوده اند آنچه را که طبیعت از روسیه دریغ کرده است، جبران کنند. بدین جهت هم، دهقان از طلوع تا غروب کار کرده است. دیگر  هموطنان او، همانطور که می دانیم، در همین زمان خدمت دشوار نظام وظیفه را انجام داده اند. بی سبب نبود که، ضرب المثل مشهور «تزار ناقوسی در دست دارد که برای فراخواندن همه روسها به خدمت نظام وظیفه بصدا در می آورد»، مدتها طولانی بر زبان مردم جاری بود. این ویژگی های روسیه را همۀ رهبران روسیه بخوبی درک می کردند و خدمت فداکارانه به میهن، خط اصلی ایدئولوژی دولت را تشکیل می داد.

اگر درک کسانی از تاریخ روسیه بر اساس زندگی قبل از انقلاب طبقۀ اشرافی ــ ملاکان شکل گرفته است، به آنها توصیه می کنیم که، به اعماق زندگی واقعی و موجودیت سالهای گذشته نظر بیافکنند. در آن صورت تأئید این مسئله که، قحطی با سرعت سرسام آوری بسیار پیش از انقلاب در روسیه تکرار شد، مشکل نخواهد بود. اما با این همه، عجیب است که هیچ کس دولتهای تزاری را بخاطر اینکه آن در سالهای خشکسالی نان را صادر می کردند، مورد انتقاد قرار نمی دهد. ضمنا، بعنوان مثال، کمیسیون مجادله با قحطی و کمک به گرسنگان را، نویسندۀ کبیر روس، لئو تولستوی، رهبری می کرد.

فقط از برکت تعاونی کردن، غلبه بر این پدیدۀ تا حد زیادی معمولی برای کشور ممکن گردید. باستثنای سالهای ۱۹٤۷- ۱۹٤٦، زمانیکه خشکسالی سخت با اولین سال پس از جنگ  مصادف بود، هیچ وقت در اتحاد شوروی قحطی مشاهده نشده است. زمانی هم که در خشکسالی سال ۱۹۳٦، مجموعا ۸/۵۵ میلیون تن غله، یعنی، کمتر از  مقدار جمع آوری شده در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲ جمع آوری شد (محصول غلۀ سالهای ذکر شده در حدود ۷۰ میلیون تن بود)، جلوگیری از گرسنگی فقط به کمک غلات جمع شده در انبارهای عمومی ممکن گردید. همچنین لازم به یادآوری است که، قبل از آن، در سال ۱۹۳۵، همۀ سیستم جیره بندی نان، آرد و حبوبات، کمی بعد، برای دیگر اقلام خواروبار که، فروش آنها جیره بندی شده بود، لغو گردید و دیگر تا آغاز جنگ، سیستم کوپنی اعمال نشد. فراموش نکنیم که گرسنگی حاصل از قحطی بزرگ در سالهای ۱۹۲۸- ۱۹۲۷ هم استالین را به اتخاذ تدابیر تأخیر ناپذیر برای تعاونی کردن تأسیسات کشاورزی سوق داد. چون استالین بزرگ شدۀ منطقۀ مساعد برای کشاورزی در ماورای قفقاز بود، مثل هر انسان با استعداد خصلت ویژگیهای بنیادی روسیه را می شناخت. این همان ویژگیهائی هستند که اداره نشینان عادت کرده به اداره کردن روستاها از اتاقهای کار خود، به هیچ وجه نمی خواهند آنها را بینند. در مورد اینها، او در سخنرانی ها و مقالات متعدد سالهای بیست و سی خود بسیار گفته است. اما قدرت او بر خلاف تصورات ساخته شده از سوی برخی محافل، نامحدود نبود و افسانه های اوایل سالهای سی در بارۀ پر اقتداری او بیش از حد بزرگنمائی شده است. باید همۀ بغرنجی ها و تاز­گی شرایطی را که، استالین هنگام تصمیم گیری در این یا آن مورد با آنها مواجه می شد، درک کرد. و بالاخره، او بر همه آنها پیروز شد.

ضمن تحلیل اوضاع سال ۱۹۳۲، زمانیکه در نتیجۀ شرایط اقلیمی نامساعد، از دست رفتن مقدار متنابهی از محصولات مناطق کوبان(Kuban)، ترکه (Tereke) و در برخی مناطق اوکرائین انتظار می رفت، استالین یک ویژگی مهم را مورد تأکید قرار داد: نان در آن سال بیش از سال پیش از آن، سال ۱۹۳۱، که خشکسالی در پنج منطقۀ اصلی شمال غرب اتحاد شوروی بحد قابل ملاحظه ای تراز نان کشور را پائین آورد، تدارک گردید. یکی از علل اصلی اوضاع پیش آمده،  اتخاذ تدابیر دولتی مبنی بر فروش نان کالخوزی بود، که امروز می توان لیبرالی نامید. کالخوزیها بمنظور فروش نان به قیمت بازار، آن را احتکار کردند، برنامۀ تدارک نان به اجرا در نیامد. کمونیستهای روستاها، بطوریکه استالین تأکید می کند، فقط از جنبۀ مثبت به تجارت کالخوزی نگاه می کردند، اما جنبۀ منفی آن را که خسارات زیادی به دولت وارد کرد، مطلقا نمی فهمیدند و درک نمی کردند.

در سال ۱۹۳۹ روستاهای کالخوزی در مجموع، مواد اولیۀ لازم برای صنایع سریعا رشد یافته را تأمین کردند که، خود آن هم موجب کاهش واردات مواد اولیه از خارج به حداقل ممکن گردید و در کنار فرهنگ، اتحاد شوروی به ردیف تولید کنندگان بزرگ وارد شد و حد اعلای خودکفائی کشور، استقلال اقتصادی آن را تضمین کرد.

بسیاری از مشکلات روستاها در دورۀ تعاونی کردن را مخالفان مشی استالینی، علاقمندان به اتخاذ تدابیر اضطراری و افراطیها، عمدا باعث شدند. هدف آنها، تحریک کینۀ دهقانان نسبت حاکمیت شوروی بود.

بالاخره، ضد انقلاب غافل نبود. نشان به آن نشان که میلیوکوف (Milyukov)، یکی از رهبران ضد انقلاب روس در هنگام قیام کرونشتاد، شعار «شوراها بدون کمونیستها» را مطرح کرد و شعار «کالخوزها بدون کمونیستها» به میان عناصر ضدشوروی برده شد. این شعارها، درک کامل ضد انقلاب از این را منعکس می سازد، که مشکل نه بر سر شوراها و نه بر سر کالخوزها، بلکه ناشی از آن بود، که چه کسی آنها را رهبری می کرد. یکسری از کالخوزها عملا به مرکز فعالیت ناشایست مخالفان، دنیکینی ها، کلچاکی ها و پتلیوریهای سابق، که برای عقیم گذاشتن تدارک نان آستینهای خود را بالا زده بودند، تبدیل شده بود.

از خشکسالی در سالهای ۱۹۳۱ و ۱۹۳۲، البته اوکرائین بشدت آسیب دید. اما نباید آن گرسنگی را که، در قفقاز شمالی، ولگای سفلی، در سیبری و دیگر مناطق روسیه حکمفرما بود، فراموش کرد. بویژه، غیراخلاقی است هرگاه چنین تصور شود که، گویا گرسنگی مردم اوکرائین تقریبا آگاهانه، با کسب تکلیف از مسکو سازماندهی شده بود. این یاوه ها، امروز هم از زبان رسانه های جمعی بگوش می رسد، بویژه، دولت همسایۀ ما خطای بزرگی را مرتکب می شود.

الکساندر سولژنیتسین (Aleksander Soljenitsin) در یکی از آخرین مقالات خود، به این نتیجه رسید که، چنین گفتگوهائی مخصوصا بخاطر غرب انجام می گیرد. بگفتۀ نویسنده، «جیغ و دادهای تحریک آمیز» پیرامون «نسل کشی» پس از گذشت دهها سال، ابتدا بطور پوشیده در افکار متعفن شونیستی، در روحیۀ خشمگین برعلیه «موسکالها» (Moskals، از قرن هفده تا نوزده مردم بلاروس شرقی و اوکرائین سربازان و مأموران امپراطوری روسیه را چنین می نامیدند. بعدها، ناسیونالیتهای بلاروس، اوکرائین و لهستان، این کلمه را بمعنی تحقیر و تمسخر روسها بکار می بردند. م.)، پا گرفت و اینک به محافل دولتی اوکرائین کنونی نیز راه یافته است.

حاکمیتهای هر دو کشور اوکرائین و روسیه ــ نه تنها اوکرائین، روسیه هم ــ ضمن سوداگری بیشرمانه با آزمونهای سخت که نصیب خلقهای این دو کشور گردید، این موضوع  را در جهت اهداف خود مورد سوءاستفاده قرار داده، اذهان مردم را از مشکلات امروزی، چه در سیاست خارجی و چه در سیاست داخلی، منحرف می سازند. در روسیه، مثلا، علائم زیادی برای تشخیص خطر گرسنگی که، بر بالای سر اکثریت مردم پرواز می کند، پدید آمده است. این خطر، حاصل تصرف حاکمیت از سوی گروه کوچک الیگارشی و عملا محروم کردن ساکنان مناطق روستائی از کار کشاورزی، انجام «اصلاحات» ویرانگرانه طی دو دهه اخیر می باشد. تخریب سازمانیافتۀ سیستم تعاونی تشکیل شده بوسیلۀ استالین از سوی «نوسازان» را نمی توان چیزی جز یک سوءقصد خشن، سوءقصد به سلامتی فیزیکی و به سلامتی اخلاقی مردم و سازماندهی نابودی جمعیت، نامید.

در طول سالهای «اصلاحات»، سطح اراضی زیر کشت از ۱۱۸ میلیون هکتار به ۷۷ میلیون هکتار کاهش یافته است. میزان تولید غله نیز در همین سالها، متناسب با کاهش مساحت اراضی زیر کشت کم شده و تأکید بر این که، سهم مؤسسات کوچکتر کشاورزی بدان سبب کاهش یافته، که حاصل دهی بخش خصوصی بالاتر است، یک دروغ ساده لوحانه است. آثار باقی مانده از تعاونیهای تخریب شده و متروکه و مزارع علف گرفته، به جزء جدائی ناپذیر منظرۀ روستای روسیه تبدیل شده است.

تا کنون ۱۵هزار روستای روسیه از روی زمین پاک شده است و در نه هزار روستای دیگر نیز در حدود ۲۰ تا ۳۰ نفر، عمدتا افراد مسن باقی مانده است. از تعداد شاغلان در بخش کشاورزی ۷/۱ میلیون نفر، از آن جمله، ۳۰۰ هزار نفر تراکتوریست ــ ماشینیست و ۱۲۸ هزار نفر متصدی ماشینهای شیردوشی، کاسته شده است.

بازدهی کار در بخش کشاورزی اقتصاد روسیه در مقایسه با کشورهای پیشرفتۀ اروپائی، هشت تا ده برابر و با ایالات متحدۀ آمریکا، ۲۵ برابر پائین تر است. بخش کشاورزی کشور با پائین ترین حد تکنولوژی تأمین می شوند. در حالیکه تعداد تراکتور برای شخم زدن هر هزار هکتار زمین در کشورهای پیشرفته جهان بطور متوسط ۲۰ دستگاه می باشد(در کانادا- ۱٦، در بلاروس- ۱۸، در اتحادیۀ اروپا- ۹۳  و در آمریکا- ۲۷ دستگاه است)، در روسیه به ۳/۵ دستگاه می رسد(در سال ۱۹۹۰، ۱۰ دستگاه بود).

میزان تولید مواد غذائی اصلی در مقایسه با سال ۱۹۹۰، به اندازۀ قابل ملاحظه ای کاهش یافته و در نتیجه، از میزان مصرف سرانۀ آن نیز کاسته شده است. اما در بارۀ اکثریت محصولات غذائی وارداتی از خارج، لازم به گفتن نیست. زیرا، تقریبا همۀ آنها در کشورهای تولیده کننده برای مصرف لایه های کم درآمد جامعه در نظر گرفته شده و با کمک تکنولوژی ژن مهندسی شده بعمل آمده اند که، محتوی مواد خارجی مضر برای سلامتی انسان می باشند. بر اساس بررسی نظام خوراکی روسیه که، از سوی دانشکدۀ تغدیۀ آکادمی علوم روسیه بعمل آمده، کمبود بسیاری از مواد دارای ارزش غذائی در جیرۀ آنها، به تناسب موقعیت منطقۀ زندگی و فصل سال، شامل ۲۰ تا ۵۰ درصد می باشد. در چنین صورتی، آیا ارزش دارد بخاطر افزایش شدید بیماریهای مزمن در میان مردم، در میان خلقی که رو به نابودی می رود، متحیر شد؟

در جلسۀ میزگردی که در ماه مه سال ۲۰۰۸ در مجلس اجتماعی روسیه تشکیل شد، کارفرمایان روسی طرح کوپنی کردن مواد خوراکی برای اقشار فقیر جامعه را پیشنهاد نمودند. آنها سودآوری پائین محصولات مورد مصرف عمومی را دلیل آن معرفی کردند. اما واقعیت این پیشنهاد، بمعنی اذعان به ناتوانی دولت در ارائۀ طرحی کارآمد برای مقابله با فقیرتر شدن توده های وسیع جمعیت کشور، بمعنی قانونی کردن «حق» فقیر شدن است.

در عین حال روسیه دارای امکانات دیگری هم برای متحقق ساختن موفقیت در تولیدات صنایع کشاورزی خود می باشد. روسیه با داشتن اراضی بسیار وسیع، می تواند نه تنها خود را با محصولات غذائی پاک اکولوژیکی تأمین نماید، حتی می تواند آن را صادر هم  بکند. طبق برآورد بسیاری از متخصصان امور کشاورزی، زمینهای سیاه روسیۀ ما، برخلاف آنچه که امروز از عهدۀ تأمین مواد غذائی ۱٤۳ میلیون نفر بر نمی آید، می تواند نیازمندیهای غذائی ٦۰۰ تا ۷۰۰ میلیون نفر را بطور کامل تأمین نماید.

اما با این همه... بسیاری اوقات صدای اقتصاددانان نگران از اینکه، افزایش دائمی قیمت مواد غذائی، گرانی مواد سوختی و بالا رفتن سطح تورم، جهان را با خطر بحران خواروبار مواجه خواهد ساخت، بگوش می رسد. روبرت زلیک، رئیس بانک جهانی هشدار می دهد که، افزایش قیمت خواروبار در ۳۳ کشور جهان می تواند به بی ثباتی اجتماعی منجر شود. علیرغم این، معلوم است که، در زمانهای نزدیک قمیتها کاهش نخواهد یافت. او تنها نیست. همصدا با او، ژان زیگلر، گزارشگر ویژۀ سازمان ملل متحد در مصاحبه با روزنامۀ فرانسوی «لیبراسیون» می گوید: «جهان در اثر افزایش قیمت خواروبار و کمبود شدید مواد غذائی، به دورۀ مناقشات طولانی وارد می شود. ما در خط مناقشات طولانی مدت، امواج بی ثبات سازیهای منطقه ای حرکت می کنیم».

وخیم تر شدن شرایط زندگی مردم در کشورهای کم رفاه، علت اصلی انفجارآمیز بودن وضعیت می باشد.

روسیه نیز در این لیست جای گرفته است.

 

*****

اتفاقی نیست که در جستجوی یافتن پاسخ به سؤال مبرم امروز، مردم اغلب به دورۀ استالین مراجعه می کنند. وقتی که امروز هرج و مرج و نابسامانی حاکم بر اقتصادیات را می بینی، بطور غیر ارادی، به فکر مقایسۀ آن دوره با زمان کنونی می افتی. بفکر مقایسۀ آن با موانعی که مردم اتحاد شوروی در زمان استالین پشت سر گذاشتند، با دستاوردهای عینی واقعا عظیم،  نه موهوم، می افتی. و همۀ آنها برای یافتن پاسخ به سؤالهای مبرم امروز، یعنی، چگونگی از میان برداشتن فقر، هرج و مرج اقتصادی و نابرابری طبقاتی، خدمت می کنند. فقط سوسیالیسم می تواند به تحقق این وظایف، یعنی، استقرار عدالت اجتماعی در کشور ما که اغلب مردم روسیه نگاه حیرت زده خود را به آن دوخته اند، نائل شود.

بخش پنجم

سازمانگر پیروزی

 

همه بخشهای ترجمه شده این کتاب، در آدرس زیر هم قابل دسترسی است:

www.eb1384.wordpress.com

 


June 16th, 2010


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
معرفی و نقد کتب